میرزا که روحیه انقلابی و آوازه جنگ تالشی ها در انقلاب مشروطیت ، از خود گذشتگی شهید ملا عزیز ، مبارزات ملاعلی و شجاعت و جنگاوری اشرف کرگانرودی ، آقاجان خان ، صفر خان و …. را در جنگ اسالم شنیده و به آنان اعتماد کامل داشت ، پس از رسیدن به محدوده لیسار ، مسیر حرکتش چنین بوده است :
« از روستای داوان ، پس از دیدار با بزرگان آنجا ، به قلعه دوش که در آن زمان ، قلعه چین می گفتند ، می رسد و سراغ شخصی بنام « حسین نومندانی » را که قبلاً معتمدین به وی معرفی کرده بودند ، می گیرد . »
می گویند : برادر زنش اینجاست و مرحوم «اَبیش» پدر التفات حیدر زاده را نشان می دهند . «اَبیش» ، میرزا و فرد همراهش را بی آنکه بشناسد در کسوت دو درویش به خانه مرحوم حسین برادر بجان پسر ابراهیم نومندانی می برد .
بعضی از بزرگان محل مثل مرحوم شیخعلی و مرحوم حسن و ….. همچنین ملایوسف که سنین اولیه جوانی خود را می گذرانده ، دور این دو درویش جمع شده به گفتگو می نشینند . مرحوم حسین که نیمچه سوادی داشت ، بزرگترین هنرش این بود که مردم را به قلعه می کشاند و ضمن تماشای مناظر اطراف ، برایشان از شاهنامه می خواند و رجز خوانی می کرد . و در لابلای آن ، شعرهای انقلابی که بصورت جسته و گریخته از فعالان مشروطه لیسار آموخته بود ، می خواند .
فردای آن روز مرحوم حسین نومندانی در کنار بزرگان محل به درخواست میرزا او را از مسیر هره دشت به طرف ییلاق سوباتان ، اقامتگاه حسن خان رحمانی راهنمائی می کند . (1)
میرزا در میان جمعی از یاران جنگلی (عکس : اهدائی حاج مظاهر نظیری)
بقیه ماجرا را مرحوم میربابا عظیمی هره دشت چنین تعریف کرده است :
« عصر یکی از روزهای تابستان با مرحوم سید عبدالکریم روحانی با یک راس قاطر عازم ییلاق سوباتان بودیم . ( روحانی انقلابی لیسار که در راهپیمائیهای قبل از پیروزی انقلاب سخنرانیهای تندی انجام می داد . مرحوم روحانی در روستای گزنه هونی سوباتان خانه داشت و هنوز خانه قدیمی ایشان پا برجاست .) در راه کَلَجی (کَلَه ژی) به دو نفر مرد درویش که پیاده راه می سپردند ، برخوردیم . آنها قاطر ما را به دو تومان کرایه کردند و از ما خواستند که آنها را پیش حسن خان رحمانی راهنمائی کنیم . در این وقت حسن خان در ییلاق «هونیش» اقامت داشت . هوا تاریک شده بود که آنها را پیش حسن خان رساندیم و بلافاصله آنان را به چادری که در آن از مهمانان پذیرایی می کردند ، هدایت کردند . یکی از آن مردان ریشو به من گفت که بروید به حسن خان بگویید که پنج تومان به شما بدهد . رفتم پیش حسن خان که در حال آمدن به طرف چادر بود ، قضیه را گفتم . وی تعجب کرد و گفت : این مهمان چگونه آدمی است ؟ وقتی از بیرون به درون چادر نگریست ، شنیدم که به آهستگی گفت : « میرزا کوچک خان »؟
بلافاصله پنج تومان به ما داده از ما خواست که از این موضوع جایی صحبت نشود .
مرحوم مشهدی حسن خان رحمانی که در زمان حکومت اقبال السطان بزرگترین تاجر مرکز تجاری منطقه (گمرک لیسار) بود ، در کنار اقبال السطان در برخی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شرکت می کرد و در موازنه سیاسی منطقه حضور داشت . در آن زمان گمرک لیسار که در ساحل محمودآباد (محل فعلی پاسگاه مرزبانی)قرار داشت ، دو اسکله چوبی در ساحل آن احداث شده بود که به آنها قنطور (پل) می گفتند . کشتی های روسی (بارکاز) در نزدیکی اسکله لنگر می انداختند و اقلام مورد نیاز را با قایق به گمرک حمل می کردند .
مرحوم حسن خان که فعالیت تجاری اش با شرکت های برون مرزی بود در آخرین معامله صادراتی شیرین بیان با یک شرکت روسی ورشکسته شد .
در آن دوره نامه هایی که از طرف حکومت خمسه طوالش به لیسار می آمد که مرحوم حسن خان را ملزم می کرد در برخی فعالیتهای شمال کرگانرود همکاری نماید .
در این سفر میرزا چند روز در ییلاق سوباتان (محله هونیش) می ماند و بعد مرحوم حسن خان او را با محافظ ، روانه ییلاق ماهار اقامتگاه مرحوم اقبال السلطان می کند . میرزا دو هفته نیز مهمان اقبال السلطان می شود .
مرحوم کربلائی آقا دده بیگ مشهور به اقبال السطان از سیاسیون قدرتمند ، شجاع و وطن پرست اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی بوده که حکومت شمال کرگانرود یعنی از کرگری چایی (رودخانه بزرگ هشتپر) تا نزدیکی های آستارا در دستان با کفایت ایشان بود .
در هشتم رجب المرجب سنه 1333 به سمت نایب الحکومگی شمال کرگانرود منصوب شد . حاجی اقبال اگرچه آدمی جدّی و حاکمی مقتدر بود ، اما انسانی معتقد و مذهبی بود و به اهل بیت اعتقاد خاصی داشت . در ییلاق ماهار مسجدی به نام « آق مسجد » وجود داشت که ساختمان قدیمی آن هنوز پا بر جاست . وی از ابتدای محرم سیاه پوش شده و به اتفاق مردم به عزاداری می پرداخت . بیشتر وقتها شخصاً کفش عزاداران را مرتب می کرد و در کفش کن مسجد دست به سینه می ایستاد . در تاسوعا و عاشورا همراه با ایل و رعایای خود با پای برهنه جلوی دسته عزاداری از «آق مسجد » ماهار تا مسجد « شته ژی » و سپس تا مسجد «سوباتان» پیاده راه می رفت و ارادت قلبی خود را به سالار شهیدان نشان می داد . ساختمان بزرگ و قدیمی آن مرحوم هم اکنون با قدمت بیش از 120 سال در روستای « کهنه سرای » هره دشت همچنان باقی است . این اثر چوبی با عنوان « خانه آقاجانی » بازمانده از دوره قاجار با شماره 11144 به تاریخ 1383/7/11 توسط اداره میراث فرهنگی به ثبت رسیده است .
سپس از طریق ییلاق کومورلوی خطبه سرا به حمایت مرحوم حاجی صفر خان و بر طرف کردن مختصر بیماری میرزا توسط حکیمی بنام میرزا سلیمان ، و در ییلاق تله چول چوبر به کمک مرحوم یونس خان به لنکران می رود .(2)
یداله عظیمی می گوید : علاوه بر آنها افرادی مثل : خانقلی نوروزی و ظاهر کاظمی فرزند مشهدی کریم نیز به میرزا کوچک خان کمک کرده اند .
*************
منبع : کتاب نگاهی به لیسار و سوباتان ، شاپور رضاقلی پور ص276 و 277
1 – نقل از حاج سعداله نظیری
2 – جستارهایی در تاریخ تالش ،عبدالکریم آقاجانی ، ج 2 ، صص745و746 ، چاپ اول
مختصری از زندگی میرزا
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه. ش. در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانوادهای متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) و مدرسه جامع شهر رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی میتوانست وی را در سلک روحانیان درآورَد ، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
در قیام آزادیخواهان رشت علیه پیمان شكنی محمد علی شاه (1326 ه.ق) در صف مشروطه طلبان جای گرفت و با آنان در تحصن شهبندری عثمانی (كنسولگری عثمانی) شركت جست و هر سحرگاه با صدای تكبیر خود متحصّنان را به ادای نماز فرا میخواند (تكبیر او و نماز متحصنان پاسخی بود به تبلیغات دولتیان كه آزادیخواهان را بی مذهب معرفی میكردند) در واقعه تعرض مسلحانه مشروطهخواهان رشت علیه قوای مستبدان (16 محرم 1327 هـ ق) از طرف همكاران وی بود و انجمنی به نام وفا را تشكیل داده بود و اداره میكرد.
هنگام بسیج قوای ملی رشت برای تصرف پایتخت ، میرزا عنوان فرماندهی یك دسته از جنگاوران را در دوشنبه بازار سنگر بر عهده گرفت ، در آنجا سخت بیمار و بستری شد و دسته جنگاورانش تحت فرمان یپرم خان ارمنی درآمد كه به سوی قزوین حركت كردند.
كوچكخان پس از مداوا به مجاهدان پیوست و در فتح تهران شركت جست در شورش شاهسونان همراه یپرم خان و سردار اسعد به كمك مجاهدان آذربایجان رفت، هنگامی كه شاه مخلوع (محمدعلی) عمال خود را به قصد تصرف تركمن صحرا به آن منطقه (به دستیاری بیگانه) گسیل داشت، كوچك خان داوطلبانه به قوای دولت مشروطه ایران پیوست و به جبهه رفت.
در جریان جنگ بر اثر تیری كه زیر شانهاش نشسته بود از پای افتاد و اسیر شد كه به روسیه منتقلش كردند اما او پس از معالجه خود را به رشت رسانید.
در جریان تعرض قوای روس به آذربایجان و گیلان «به بهانه مخالفت شوستر مستشار مالی آمریكایی» و قتل و اسارت و حبس استقلال طلبان و مدافعان ایرانی (30ـ 1329هـ . ق) و هم زمان با اعدام عبدالعزیز شریعتمداری تالش(ملاعزیز)، یوسف خان جوبنهای، صالحخان مژدهی، كاظم علی روستا در رشت و مقارن با تشكیل انجمن ایالتی گیلان و حبس و تبعید اعضاء انجمن و جمعی دیگر به قفقاز ، كوچكخان به فرمان اجنبی از اقامت در زادگاه خود محروم و به تهران رفت و مقیم شد مجدداً به تكمیل تحصیل پرداخت.
سه سال بعد، جنگ بینالملل اول در گرفت و به سال (1914 م ) روسها از شمال و انگلیسی ها از جنوب ، با قوای انبوه به ایران تاختند و بیطرفی اعلام شده كشور را نقض كردند.
كوچك خان با گروه استقلال طلبان و مدافعان كه در هر طبقه از بالا و پائین یافت میشدند هم داستان شده بدواً با سالار فاتح معروف به دیوسالار به كجور رفت كه در آن ناحیه پایگاهی دفاعی به وجود آورند. چون جریان را مساعد نیافت از دیو سالار جدا شد و به رشت رفت و از رشت پس از ملاقات پنهانی با بعضی یاران موافق به (خراط محله) تولم حركت كرده و در جنگل آن ناحیه نهضت جنگل را پایه گذاری كرد.
از آن تاریخ تا سال 1338 ه ق (1298 ش) مدام با قوای روسیه تزاری و پس از آن با قوای انكلیسی كه بعد از انقلاب روسیه در پناه لشكریان ژنرال پیچیرا خوف روسی خود را به گیلان و از گیلان به باكو رسانده بودند در حالت جنگ دفاعی و تعرضی بود.
در عین حال به احداث راههای ارتباطی و تشكیل دبستانها در نقاط مختلف فومنات و تأسیس مدرسه نظام در گوراب زرمیخ و ایجاد كارگاههای پارچهبافی برای تأمین نیازمندیهای سربازان و اموری از این قبیل اشتغال داشت.
در سال 1299 ه ش بعد از ایجاد روابط دوستانه بین دولت های ایران و شوروی و شناسایی حكومت شوروی از جانب دولت وقت ایران برخی از دوستان طرفدار روسیه میرزا ، مثل احسان الله خان به وی خیانت كردند و از وی جدا شدند.
میرزا كوچك خان در این زمان پس از حدود هفت سال مبارزه و جنگ و گریز با تعداد اندكی از یاران خود برای جمع آوری قوا به طرف خلخال حركت كرد كه در برف و بوران اسیر گشت و جان خود را از دست داد .
با شهادت وی در روز دوشنبه یازدهم آذر 1300 هجری خورشیدی (سوم ربیع الثانی 1340 ق) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.
جسد كوچك خان در گیلوان با مراقبت احترام آمیز آقا سید نصرالله گیلوانی به خاك سپرده شد اما اندكی بعد جسد كوچك خان به دست افراد سالار شجاع برادر سردار مقتدر طالشی افتاد.
یكی از آنان سر وی را جدا كرد و به نشانه پایان روزگار او به تهران منتقل و به سردار سپه ارائه كرد، در نهایت سرش در گورستان حسنآباد تهران در نقطه نامعلومی دفن شد كه بعداً از جانب یاران جنگلی محل دفن شناسایی شد چند سال پس از این واقعه كه گورستان حسنآباد شبانه زیر و رو میشد تا مؤسسات آتشنشانی در آنجا مستقر شود، سر كوچك خان به وسیله آزادیخواهان كه در لباس كارگران شب درآمده بودند ربوده شد و به وسیلة میرزاخان سیگارودی به رشت انتقال یافت و در اختیار كربلایی كاس آقا (حسام) معروف به خیاط كه از وفاداران به آزادی بود، قرار گرفت كه در جلسهای شبانه مورد شناسایی و تأیید یاران جنگلی حاضر قرار گرفت سپس در ایوان مرقد سلیمان داراب به امانت سپرده شد.
در سال 1321 خورشیدی جسد كوچك خان نیز بنا به وصیتی كه كرده بود پس از تحصیل فتوا از مجتهدان زمان از گیلوان به رشت انتقال یافت و بر زیر تپهای مقابل بقعه سلیمان داراب در جوار سر وی به خاك سپرده شد كه بعداً بر آن بارگاهی ساخته شد.
نمای مقبره میرزا کوچک خان جنگلی در قبرستان سلیمان داراب رشت
سنگ مزار میرزا در قبرستان سلیمان داراب رشت
روحش شاد و راهش پر رهرو باد .