پنجشنبه 3 بهمن خبری در شبکه های مجازی محلی تیتر شد.
جمعه صبح حرکت بطرف سوباتان….
خیلی ها نوشتند راه بسته است و برف زیاد نمیشه رفت.
بعضی ها هم که عزمشان را جزم کرده بودند نوشتند صبح راه می افتیم و تا هر جا که شد می رویم.
ما هم با تعدادی از دوستان 8 صبح راه افتادیم.
تا کافه هوشنگ خبری نبود و همه چیز عادی.
چند پیچ بالاتر برف تمام جنگل را سفید پوش کرده بود.
پاترولها دیگر توان بالا رفتن را نداشتند.
12 ماشین شاسی بلند بخط شده و رنجیرها را بستیم.
همراه ما تعدادی موتور سوار نیز دل به کوه و جنگل برفی زده بودند.
تعدادی هم در قالب گروه پیاده روی خود را به ارتفاعات رسانده بودند.
پیچ ها و کوهها را یکی پس از دیگری پشت سرگذاشته و به بیلگو رسیدیم.
گویا بیلگو آخر خط بود چرا که برف زیاد اجازه پیشروی را نمی داد.
پس از کلی تلاش برای پیشروی و مقاومت جاده پوشیده از برف گروه تسلیم شده و همه پیاده شدند.
ساعت حدود 1 شده بود و وقت نهار.
برف همچنان می بارید و هر گروهی در گوشه ای مشغول خوردن نهار.
آتشها را در وسط جاده خاکی روشن کردند تا به چمنزارها و طبیعت آسیبی نرسد.
روز خوب و پر خاطره ای بود.
جای دوستان خالی…..