زمانیکه هنوز لاستیک ماشینها آن بوسه شوم خود را بر خاک پاک سوباتان نزده بودند ، سوباتانی داشتیم بسیار رویایی و دوست داشتنی . در آن سوباتان نه سیمانی بود و نه حلب و نه تیرآهنی . هر چه می دیدی از نوع طبیعت بود و از جنس خاک . همه اجزای خانه ها چوبی بود و گلی . حتی روی میخهای بکار رفته در ساختمانها هم پوشیده شده بود تا چشم نوازی معماری سنتی خدشه دار نشود .

عکس از سید ضیا عسگری

مدتها در ذهنم دنبال تصویری از آن سوباتان رویایی بودم و دوست داشتم به شکلی آن را برای کاربرانم توصیف کنم ، اما زبان از بیان آن قاصر بود . دوست داشتم به کمک تصاویری آن پاکی و صفا و یکرنگی را بنمایش بگذارم که آثاری از استاد سید ضیاء عسگری و سعید رضایی عکاسان قدیمی محل به کمکم آمدند .

عکاس : سعید رضائی

حدود 45 سال پیش که نوجوانی 10 ساله بودم و همراه خانواده تابستانها به سوباتان کوچ می کردیم و یا همراه پدرم که در آن زمان چارواداری می کرد ، به سوباتان می رفتم ، هر جا نگاه می کردی طبیعت بود و سادگی ، خانه ها و مغازه ها همه شبیه هم بودند . تفاوت و دورنگی به چشم نمی خورد . انسانها هم مانند ساختمانها یکرنگ تر بودند . اکثر ساکنین اقامت طولانی تری را در سوباتان داشتند . مردم انس و الفت بیشتری با هم داشتند . اگر کسی گوسفند و یا گاو شیردهی داشت ، مال همسایه هم بود . غروبها اهالی دسته دسته یا بطرف جاهای دیدنی (ساری داش – بیده پشت – هاچا داش و آلچالق و …) قدم می زدند و یا در میدان ورزشی مرکز روستا دور هم جمع شده و بازی و ورزش می کردند .{قیش بازی(دولا موزو) – چلینگ آقاجی (کاپا موزو)- هرنکی مالّا – کودی کودی – بورک کوتی قاشدی(کولا پگته موزو) و …….}

بچه ها هم دسته دسته یا بادبادکهای دست ساز خود را که با روزنامه و کاغذ کاهی درست کرده بودند ، هوا می کردند و یا با تخته های خاصی که درست کرده بودند  از شیب کوهی سر خورده و سرسره بازی می کردند . سرسره بازان حرفه ای هم از وصله پشت شلوارشان شناخته میشدند ، زیرا در اثر ساییده شدن روی زمین ، معمولا پشت شلوارها پاره میشد و مادرها ناچار به وصله دوختن بودند .

در آن زمان همه خانه ها تنور هیزمی داشتند و مادرها یک روز در میان نان  می پختند ، غروب که مشغول بازی بودیم از دور بوی نان تازه را احساس کرده بطرف خانه میدودیم و در کنار تنور آنقدر می نشستیم تا مادر نان کوچکی بنام (کوکه) برایمان می پخت . اگر کوکه از نوع نان حلوایی (نزیک چورک)  بود  ، خوشمزه تر ……..

البته تهیه هیزم تنور محلی هم به راحتی نبود ، بعضیها با اسب و قاطر و بعضیها هم با پای پیاده و دسته جمعی به جنگل رفته و هیزم و یا سرشاخه های درختان ( چیله که ) را جمع کرده و حمل می کردند .

در آن زمان صدای غرش ماشین و موتور و چرخها و تیغه های ویرانگر تراکتورها دسته های بلدرچین را از علفزارهای سوباتان فراری نداده بودند ، از کنار باغها که عبور می کردیم ، آواز گوش نواز بلدرچینها سمفونی عشق و زندگی می نواختند . هنوز کومباینهای غول پیکر وارد صحنه نشده بودند و محصولات کشاورزی توسط چهارپایان در زمینهای همواری بنام ” خرمن یری ” خرمنگاه ، خرمنکوبی می شدند و نشستن بر روی اسبهای خرمنکوب حال و هوائی داشت .

 

حضور گله های گوسفند و گاو و اسب و صداهای موزون هر یک از حیوانات فراوان اهلی و شبها صدای پارس سگهای چوپانان دنیای دیگری بود . ظهرها پس از دوشیدن گوسفندان ، بره ها که رها می شدند ، صدای دلنشین آنها همزمان با جستجوی مادرانشان هرگز از صفحه ذهنم پاک نمی شود .

 اطراف مغازه های بازار پر از اسبهای مسافران و چاروادارها بود ، بچه ها دسته دسته علفهای چیده شده را به بازار می آوردند تا با فروش آن به صاحبان چهارپایان ، پول تو جیبی و یا احیاناً بخشی از هزینه زندگی خانواده را بدست آورند .

وقتی هوا مه آلود می شد و شبنم روی چمنزارها می نشست ، مردم دسته دسته پا برهنه روی چمن پیاده روی می کردند که از هر داروی  شفا بخشی موثرتر بود . ان روزها اینهمه سیم خاردار و فنس و چپر وجود نداشت . این همه آلودگی محیط نبود .

تابستان میوه فروشهای آذری سبدهای پر از قیسی ، گیلاس و آلبالو را که بر پشت چهارپایان بار کرده و به سوباتان می آوردند ، همه آرزو می کردیم که پولی داشته باشیم و بتوانیم خریدی بکنیم . گاهاً که پول نداشتیم مادران مهربانمان با دادن مقداری برنج که غالباً قوت لایموت تابستانمان بود ، معامله پایاپای کرده و دل ما بدست می آوردند . در هوای گرم تابستان ریختن این میوه ها در داخل نوع چشمه ها (حوزچه چوبی) یا (لار) مزه غیر قابل وصفی داشت .

عشایر سوباتان عموماً عروسی بچه های خود را در تابستان برگزار می کردند . تماشای مراسم عروسی لذت فراوانی داشت . عروس را سوار اسبی کرده و شال بزرگ قرمزی روی سرش می انداختند . یک نفر افسار اسب عروس را گرفته بطرف خانه داماد راه می افتادند . در بین راه و در میان هیاهوی شادی اقوام داماد و سورنا نوازی و نقاره زنی ، چابک سواران تالشی مشغول مسابقه اسب سواری بودند . معمولا رقابتی بین اقوام عروس داماد در جریان بود . وقتی جماعت به خانه داماد نزدیک می شد ، داماد خود برای پرتاب ۳ سیب قرمز بطرف اسب عروس آماده می کرد و جماعت حاضر هم منتظر بودند تا اولین سیب را به دست بیاورند ، چرا که با تحویل آن به داماد خلعت خوبی را دریافت می نمودند. حیف که امروزه همه این سنتهای دوست داشتنی به باد فراموشی سپرده شده اند .

گاهی پدر برای سرکشی به خانه لیسار یا انجام امور کشاورزی و تهیه مایحتاج زندگی به لیسار می رفت ، لحظه شماری برگشت پدر لذت دیگری داشت ، زیرا مطمئن بودیم این سفر ره آوردی برایمان خواهد داشت . غروب آن روزی که قرار بود پدر برگردد ، تا ” آق دوش ” و ” داش بلتگو ” به پیشوازش می رفتیم . سوغات پدر هر چه بود ، بسیار عزیز و دوست داشتنی بود . معمولاً میوه های محلی مثل خربزه (خرچا) شاماما (دستمبو)، هندوانه ، گیلاس و آلبالو و یا چند عدد گردو راضیمان می کرد .

آقای کربلائی حبیب اله نیکخو در کافه میرم گولشن ، سوار بر اسب بطرف سوباتان (حدود 40 سال پیش)

عکس از شاپور رضاقلی پور

ورود ماشین به سوباتان = تخریب و تغییر هویت این ییلاق زیبا

گرچه خطوط عبور ماشین در تصاویر بالا به چشم می خورد ، اما آثار تخریب و انتقال مصالح ساختمانی غیر همگون با طبیعت بکر سوباتان در آن زمان هنوز ملموس نیست . احتمالاً این عکسها مربوط به اواخر دهه 50 می باشد ، چرا که مطلعین ، اولین سال ورود اتومبیل به سوباتان را تابستان سال 1358 می دانند .

حاج مظفر نصیری قلعه بین نقل می کند : در تابستان سال 1357 مرحوم جلیل تیموری قلعه بین اولین کسی بود که با وانت پاترول خود وارد روستای قلعه بین یوردی شد . در آن زمان جوکندانیها و بسکیها به سرکردگی مرحوم میرمسعوی راه ماشین رو را تا نزدیکیهای باتمان بولاغ کشیدند و مرحوم تیموری از مسیر چمنزارها تا قلعه بین یوردی ماشینش را آورد .

نصیری نقل می کند : من هم یک وانت پاترول کمک دار داشتم و در مسیر لیسار به ییلاق مسافر کشی می کردم و فاصله بین روستای قلعه بین یوردی و سوباتان راه ماشین رو نبود که در تابستان سال 1358 از مسیر چمنزارهای بالای سوباتان (گوشا بولاغ – میله بولاغی و محله انجامی ها و باقریها)بطرف بازار سوباتان سرازیر شدم و اولین ماشینی بود که وارد سوباتان می شد که بعدها راه درست شد .

بیایید آن سوباتان را دوباره زنده کنیم .

بیائیم به احیای دوباره سوباتان بیندیشیم …….

سوباتان با داشتن تمام ویژگیهای طبیعی و خدادادی استعداد تبدیل شدن به یک روستای نمونه سلامت را دارد . اگر مردم و مسئولین مربوطه اراده کنند می شود آن سوباتان رویایی را دو باره ساخت . بنده معتقدم در کنار توسعه اجتناب ناپذیر این منطقه و احداث جاده آسفالت و لوله کشی آب و انتقال برق و گاز و تلفن و اینترنت و بانک و غیره با رعایت شرایط زیر سوباتان قابل احیاست :

1 – این ییلاق توسط سازمان گردشگری و میراث فرهنگی و سایر وزارتخانه های ذیربط بعنوان روستای نمونه سلامت به ثبت برسد .

2 – تمامی جاده های منتهی به این ییلاق به پارکینگهای مجهز و سرپوشیده ختم شده و ورود هرگونه وسایط نقلیه موتوری به منطقه ممنوع گردد.

3 – انتقال اهالی و یا مسافرین و بارهای مربوطه از پارکینگها به داخل روستا توسط چهارپایان ، درشکه و ارابه و غیره و در آینده با تله کابین …

4 – جلوگیری از ساخت و ساز های نا همگون با طبیعت سوباتان و تهیه طرحی مناسب برای ساختمان سازی در آینده ..

5 – برنامه ریزی برای اصلاح معماری ساختمانهای موجود و تغییر نمای بیرونی ساختمانها (چوبی و یا کاهگلی کردن ساختمانها)

6 – ایجاد امکانات تفریحی و ورزشی سالم (پیستهای اسب سواری – دوچرخه سواری – دوومیدانی – اسکی روی چمن – سرسره روی چمن – محل مخصوص بادبادک بازی – زمینهای ورزشی بومی و محلی – و سایر امکانات تخصصی مرتبط با روستای سلامت ییلاقی) . توضیح اینکه در فصول سرد و زمستان نیز امکاناتی متناسب با منطقه قابل برنامه ریزی و اجرا می باشد .

7 – …..

شما هم می توانید با ارسال نظرات خود این طرح پیشنهادی را کاملتر نمایید .